مطالب فلسفی
2 سال پیش / خواندن دقیقه

«خداناباوری» به جای «الحاد»؟


سروش دباغ

«خداناباوری» به جای «الحاد»؟

چند روز پیش  برنامۀ بررسی کتاب نامه های صادق هدایت به شهید نورایی با سخنرانی محمد علی همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد، در جلسۀ کتابِ ماه تورنتو برگزار شد. محفل خوبی بود و مباحث تأمل برانگیزی دربارۀ آثار و شخصیت صادق هدایت مطرح شد؛ نسبت هدایت با مکتب اگزیستانسیالیسم نیز از موضوعاتی بود که در این جلسه به بحث گذاشته شد. در بخش پرسش و پاسخ، با طرح پرسشی کوشیدم تااز منظر خویش توضیح دهم که می توان با عنایت به تفکیک میان «اگزیستانسیالیسم توحیدی»[۱] و «اگزیستانسیالیسم الحادی»[۲]، چنانکه در ادبیات اگزیستانسیالیسم به بحث گذاشته شده،از سویی و توجه به سنخ کارهای فیلسوفِ اگزیستانسیالستی نظیر آلبر کامو از سوی دیگر، صادق هدایت را که بر خلاف اگزیستانسیالیست هایی نظیر میگل اونامونو، تئودور داستایفسکی، سورن کی یرکگور و کارل یاسپرس … نگاه بسیار تلخ و سردی به جهان پیرامون داشت و معنایی را در این عالم سراغ نمی گرفت و آن را پوچ می انگاشت و به ساحتِ قدسیِ هستی باورنداشت، در زمرۀ اگزیستانسیالیست هایی نظیر کامو قلمداد کرد. بعد از جلسه، یکی از حضار از من پرسید که چرا در سخنان خود از تعبیر «الحادی» استفاده کرده ام و بهتر است از معادل دیگری که بار معنایی منفی نداشته باشد، استفاده کنم. در پاسخ گفتم که «اگزیستانسیالیسم الحادی»، معادلی است که برای اصطلاح انگلیسی و فنی آن در زبان فارسی گذاشته شده و نزد واضعان این اصطلاح و کسانی چون من که آن را به کار می بریم،این واژه متضمنِ ارزش داوری و دلالتِ معنایی منفی[۳] نیست. در عین حال، دغدغه های انسانی و اخلاقیِ این دوست محترم را می فهمم و بدان احترام می گذارم؛ اگر بتوان در این معادل سازی ها نیز تا حد امکان از واژگانی استفاده کرد که متضمن جهت گیری و ارزش گذاری خاصی نباشد، بهتر است.

 تصور می کنم در روزگار کنونی، همۀ کسانی که به حقوق بشر عمیقاً باور دارند و آن را پاس می دارند، بهتر است نسبت به استعمالِ واژگان در زبان نیز عنایت و حساسیت  داشته باشند. واژه ای چون «الحاد»، در فرهنگ اسلامی متضمنِ بار معنایی منفی است و تداعی کنندۀ خاطرات تلخی که در حافظۀ جمعی ما جای دارد. فهرست کسانی که از گذشته های دور تا روزگار کنونی، در تاریخ فقه و کلام ما، به الحاد و ارتداد و کفر متهم گشته و کشته شده اند، بلند بالاست:  منصور بن حلاج، عین القضات همدانی، شیخ شهاب الدین سهروردی و…

مطابق با تاریخ فقه و کلام اسلامی، لفظ «ملحد»، هم برای کسانی که معتقداتِ اسلامی خود را فرو نهاده و به یکی دیگر از ادیان ابراهیمی نظیر مسیحیت و یهودیت گرویده، هم برای کسانی که قائل به تلقی خاصی از مفهوم توحید بوده و از «خداباوریِ مستقل از ادیان»[۴] و یا  خدایِ وحدت وجودی سخن به میان آورده؛ و هم برای کسانی که از خداباوری عبور کرده و پای در وادی خداناباوری نهاده،استعمال شده است. حلاج به سببِ شطحیات و «اناالحق» گفتن و پرده برگرفتن از خدای وحدت وجودی، چنانکه در احوال باطنی خویش تجربه کرده بود، جان باخت؛[۵] محمد زکریای رازی به سببِ انکار مفهوم نبوت و اختیار کردنِ خداباوریِ مستقل از ادیان، ملحد انگاشته شد. بوعلی سینا نیز از سوی غزالی تکفیر شد؛ چرا که به نزد غزالی، اوصاف خدای فلسفیِ ابن سینا، با خدای اسلام مغایرت داشت. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

با عنایت به نکات فوق، بهتر است در زبان طبیعی و در گفتار روزمره برای اصطلاح «آتئیسم»[۶] ، معادل «خداناباوری» را به جای واژه «الحاد» به کار ببریم . واژه «خداناباوری»، بار معناییِ منفی ندارد و صرفاً از اتخاذ موضعی درباره جهان و عدم پذیرشِ ساحت قدسیِ هستی خبر می دهد،[۷] چنانکه می توان واژۀ «خداباوری» را معادل اصطلاح «تئیسم»[۸]  قرار داد و به کار برد. در مقابلِ فرد «خداناباور»، یک  «خداباور» قائل به ساحت قدسیِ هستی است و جهان را خودبسنده و کور و کر نمی بیند. با وام کردن و به کار بستن  دوگانۀ  خداباوری/ خداناباوری، می توان دو موضع الاهیاتیِ رقیب را بدون ارزش گذاریِ جهت دار تبیین کرد.

چنانکه در می یابم، اگر به تعبیر ویتگنشتاین در بازی های زبانی[۹] فقه و کلام، همچنان واژگان الحاد و ملحد به کار می رود و فقیهان و متکلمان، به اقتضای حرفۀ خود،  ترجیح می دهند این اصطلاح را به رغم بار معنایی منفی آن به کار ببرند؛ بهتر است در بازی های زبانی فلسفه و روشنفکری و در میان فلاسفه و روشنفکران و همچنین در گفتارها و نوشتارهای روزمره، واژۀ «خداناباوری» جایگزین واژۀ «الحاد» شود. با عنایت بدین امر، در مقالۀ «ارتداد در ترازوی اخلاق»،[۱۰] واژۀ «الحاد» به کار نرفته، و همه جا از اصطلاح «خداناباوری» استفاده شده است.

برای نهادینه شدن رفتار و ساز و کار دموکراتیک در جامعۀ خود، باید به چگونگی استفاده از واژگان در زبان هم حساسیت ویژه ورزید. احترام گذاشتن به «دیگری»، به انسان های گوشت و پوست و خون داری که پیرامون ما زندگی می کنند،از چگونگیِ خطاب کردن و نامیدن ایشان در زبان آغاز می شود. فرو نهادنِ واژگانی که متضمن بار معنایی منفی اند و تداعی کنندۀ  نام گذاری ها و حوادثی که امروزه ناروا و غیراخلاقی قلمداد می شوند، در این میان امری مبارک و رهگشاست. می توان با استعمال واژۀ « خداناباور» به جای «ملحد» جهتِ خطاب کردنِ کسانی که به ساحت قدسیِ هستی باور ندارند؛ به ایشان احترام گذاشت و از حقوق بنیادینشان دفاع کرد، در عین حال معتقداتِ خداناباوران را نپذیرفت و موجه نینگاشت؛ که مدارا با افراد است نه با عقاید ایشان. بر همین سیاق، یک خداناباور نیز با احترام گذاشتن به حقوق بنیادینِ خداباوران و اتخاذ مشیِ مداراجویانه در مواجهۀ با ایشان، زمینه را برای تحقق همزیستیِ مسالمت آمیز در جامعه ای متشکل از خداباوران و خداناباوران، مهیا می کند.

به عنوان یک ایرانیِ مسلمان که به قرائت مدارا محور از اسلام باور دارد؛ هم به حقوق بنیادین و تخطی ناپذیرِ اهل کتاب و اقلیت های دینی ای چون بهائیان احترام می گذارم و آن را پاس می دارم، هم حقوق بنیادینِ خداناباوران را؛ از اینرو نقض آنها را به هر سبب و بهانه ای اخلاقاً ناروا و غیرموجه می دانم. امیدوارم با طرح و دامن زدن به این  مباحث در فضای عمومی و جامعه مدنی و تلاش در جهت برساختنِ فرهنگ دموکراتیک در میان طبقات مختلف جامعۀ ایران، به سمتی پیش برویم که در آیندۀ نه چندان دور، حقوق بنیادینِ اقلیت های دینی و خداناباروان در جامعه ما به رسمیت شناخته شده و  پاس داشته شود.



[۱] theistic  existentialism

[۲] atheistic existentialism

[۳] negative connotation

[۴] deism

[۵] مولانا در  «قصه سبحانی ما اعظم شأنی گقتن ابویزید قدس الله سره» در دفتر چهارم مثنوی از  بهای سنگینی که عرفایی چون با یزید بسطامی بابت بر زبان آوردن شطحیات و بیان احوالِ شاذو نامتعارف خود می پرداختند، سخن گفته است:

گفت این بار اَر کنم من مشغله          کاردها بر من زنید آن دم هله

حق منزّه از تن و من با تنم              چون چنین گویم بباید کشتنم

چون وصیت کرد آن آزاد مرد              هر مریدی کاردی آماده کرد

چون همای بی خودی پرواز  کرد              آن سخن را بایزید آغاز کرد

عقل را سیر تحیّر در ربود                 زان قوی تر گفت کاول گفته بود

نیست اندر جبه ام الا خدا                  چند جویی بر زمین و بر سما

آن مریدان جمله دیوانه شدند               کاردها در جسم پاکش می زدند


[۶] atheism

[۷]  برای  آشنایی بیشتر با مؤلفه های ” خداناباوری”، به عنوان نمونه،  نگاه کنید به مدخل ” خدا ناباوری و ندانم انگاری” در دائره المعارف استنفورد:

http://plato.stanford.edu/entries/atheism-agnosticism/

[۸] theism

[۹] language-game

[۱۰]  نگاه  کنید به: سروش دباغ، ” ارتداد در ترازوی اخلاق”:

http://www.rahesabz.net/story/74817/

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع