پیج تاریخی
2 سال پیش / خواندن دقیقه

مردی که رضاشاه از او بیم داشت /مؤتمنالملک کیست ؟

مردی که رضاشاه از او بیم داشت /مؤتمنالملک کیست ؟

رضاخان در دوره قدرت‌گیری خود به هیچ فردی رحم نکرد و حتی افرادی را که در رسیدن او به تخت سلطنت و تثبیت قدرت یاریگرش بودند به شیوه‌های گوناگون حذف کرد، اما فردی که در بحبوحه جمهوری‌خواهی رضاخان، او را به معذرت‌خواهی وادار کرد، نه تنها هیچ‌گاه از عرصه قدرت حذف نشد، بلکه رفتار رضاخان با او با احترام و توأم با ترس بود

حسین پیرنیا ملقب به مؤتمن‌الملک در سال ۱۲۵۳ در تهران متولد شد. پدرش نصرالله‌خان نائینی مشیرالدوله از سیاستمداران دوره قاجار بود. پیرنیا تحصیلات ابتدایی را در ایران و با یادگیری زبان خارجی گذراند. او سپس به همراه برادرانش به خارج رفت و در آنجا در رشته حقوق ادامه تحصیل داد. پس از بازگشت به ایران به خدمت وزارت امورخارجه درآمد و مدتی را به تدریس مشغول شد. «در ۱۳۲۰ به ریاست دفتر وزارت امور خارجه منصوب شد، تا ۱۳۲۵ در این سمت باقی بود و در همین سمت لقب مؤتمن‌الملک گرفت. مؤتمن‌الملک در آغاز نهضت مشروطه، چون تحصیل‌کرده فرانسه بود، به این نهضت گرایش جست و به اتفاق برادرش، پدر را در یاری مشروطه‌خواهان تشویق کرد.»۱

روش پیرنیا در جریان انقلاب مشروطه

پیرنیا در قبال تحولات مشروطه «روش میانه‌روی در سیاست را برگزید. در ضمن اینکه در هیئت دولت بود و با دربار و شاه رابطه داشت، با سران و رهبران مشروطه نیز مناسبات خوبی داشت و در باطن با توجه به اینکه از تحصیل‌کرده‌های خارج بود، میل به آزادی و ترقی ایران داشت. چنانچه در این راستا به اتفاق برادرش کمک بسیاری در راه ترجمه و نگارش قانون اساسی جدید ایران کردند و برای اولین‌بار واژه کنستی‌توسیون را در فرمان مشروطیت که در ۱۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۴ قمری، از طرف مظفرالدین‌شاه قاجار صادر شد، گنجاندند».۲ مؤتمن‌الملک بعد از پیروزی مشروطه و تأسیس مجلس شورای اسلامی، تلاش خود برای راهیابی به آن را نیز آغاز کرد. او توانست در دوره دوم انتخابات مجلس به مجلس راه یابد و مدتی نیز ریاست آن را بر عهده گیرد. پیرنیا در کنار فعالیت‌های سیاسی، به اقدامات دیگری نیز به منظور پیشبرد مشروطه و اهداف آن دست زد که مهم‌ترین آن کمک به پیشرفت و ترقی مدرسه علوم سیاسی است.


تأسیس مدرسه علوم سیاسی

مدرسه علوم سیاسی در ۲۸ آذر ۱۲۷۸ توسط حسن پیرنیا، برادر حسین پیرنیا افتتاح و دایر شد. حسین پیرنیا علاوه بر تدریس در این مدرسه، مدتی نیز ریاست آن را بر عهده داشت. او این سمت را پس از مرگ برادرش میرزا علی‌خان به عهده گرفت.۳ گرچه مؤسس اصلی مدرسه حسن پیرنیا بود، برادرانش نیز در همفکری جهت ایجاد مدرسه سهیم بودند. گفته شده است تأسیس مدرسه از یک‌سو متأثر از رشته تحصیلی این افراد، یعنی رشته حقوق، بود و از سویی نشئت‌گرفته از علاقه آنان به ایجاد عدالت. به عبارتی مؤسسان مدرسه بر آن بودند تا از طریق پرورش افراد در رشته حقوق به فرآیند محاکمات عادلانه و برقراری عدالت کمک کنند.

ناظم‌الاسلام کرمانی، وقایع‌نگار دوران مشروطه، دراین‌باره نوشته است:

«مجملا علت همراهی مشیرالدوله و پسرهایش بر حسب عقیده نگارنده (در مشروطه) تأسیس مدرسه مبارکه سیاسی بود؛ چه، پس از افتتاح مدرسه سیاسی و اقدام مشیرالدوله به ترقی آن مدرسه، امور مدرسه با میرزا حسین‌خان مشیرالملک و میرزاحسین‌خان مؤتمن‌الملک بود و این دو شخص عالم متمدن علاوه بر معلومات و تحصیلات ایشان، فضلا و دانشمندان مملکت اطراف آن را گرفته از خارج هم ممد و اعانت از آنها شد، تا کار به جایی رسید که هواخواهان حریت از اطراف عالم چشم به این دو نفر عالم انداخته و نجات اهل ایران را منحصر به اقدام این دو نفر دانسته و این دو نفر هم الحق کوتاهی نکردند و الیوم هم که زمان تنقید این تاریخ است امیدواری نجات و برطرف شدن این هرج‌ومرج منوط به زحمات این دو برادر است».۴

از مؤتمن‌الملک به عنوان فردی وطن‌خواه نام برده شده، اما گفته شده است که او «گاهی هم برای حفظ وجاهت ملی خویش تظاهرات جالبی می‌کرد؛ مثلا در جریان بحرانی تحولات سیاسی ایران و مقدمات تغییر سلطنت در مهرماه ۱۳۰۳، نامه‌ای را که جمعی از سران عشایر خوزستان توسط شیخ جعفر مجتهد آل راضی برای بازگشت شاه از اروپا به مجلس نوشته بودند، قاب کرده در اتاق هیئت رئیسه آویخته بود، ولی تقویتی را که از دولت می‌نمود با این تظاهر مباینت داشت»

مواضع سیاسی پیرنیا در دوره رضاخان

بعد از کودتای رضاخان و روی کار آمدن او، حسین پیرنیا به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس چهارم راه یافت و ریاست مجلس را نیز از آن خود کرد. او از جمله افرادی بود که بعد از طرح موضوع جمهوریت، در برابر رضاخان ایستاد و او را به عذرخواهی مجبور کرد. موضوع از این قرار است که با شکست جمهوری‌خواهی رضاخان در مجلس، موضوع به روز دوم موکول شد. در این روز دسته‌های جمهوری‌خواه که توسط دولت مجهز شده بودند، به میدان بهارستان آمدند. در مقابل این افراد، حدود چهل‌هزار نفر روحانی و بازاری و طلبه و توده مردم برای ابراز مخالفت با جمهوری در حیاط مجلس و میدان بهارستان جمع شدند و آنجا را اشغال کردند. در این شرایط میان دو طرف درگیری‌هایی پیش آمد و زد و خوردهای شدید روی داد. در این درگیری‌ها، احیاءالسلطنه بهرامی با نادانی و بی‌شرمی سیلی به گوش آیت‌الله مدرس زد و چون ایشان در نزد مردم محبوبیت داشتند، این گستاخی بر عصبانیت و هیجان مردم افزود.

وقتی تظاهرات مخالفان جمهوری شدت گرفت، ناچار حسین پیرنیا، برای حفظ امنیت شخصا به مجلس آمد… او وقتی در سرسرای مجلس با سردار سپه روبه‌رو شد، شدیدا وی را بازخواست کرد، حتی او را به تشکیل جلسه علنی و گرفتن رأى عدم اعتماد تهدید کرد.۵ پیرنیا اعلام کرد به عنوان رئیس مجلس، مسئول حفظ امنیت و نظم مجلس است. او حتی زنگ مجلس را به صدا درآورد تا تکلیف سردار سپه را یکسره کند، اما رضاخان هم در مقابل اظهار کرد که برقراری امنیت بر عهده اوست. همین کشمکش‌ها باعث اختلاف میان رضاخان و مؤتمن‌الملک شد، اما او در برابر رضاخان کوتاه نیامد. در نهایت ایستادگی پیرنیا در برابر رضاخان و وساطت برخی از نمایندگان باعث شد رضاخان از او معذرت‌خواهی کند. گفته شده است پیرنیا از معدود افرادی بود که رضاخان به او احترام می‌گذاشت یا به نوعی از او بیم داشت.

در هر صورت پیرنیا توانست به‌خوبی از عهده ریاست مجلس برآید. او «با در نظر گرفتن وجود افراد تندرو و بابرنامه‌ای که به پارلمان راه یافته بودند» متوجه شده بود که اداره چنین مجلسی، نیاز به قدرت و مدیریت صحیح دارد؛ ازهمین‌رو «وی با قدرت و تسلط تمام، مجلس را اداره کرد و در زمره مقتدرترین رؤسای مجلس درآمد».۶  مؤتمن‌الملک در انتخابات مجلس پنجم نیز مجددا به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت و در این مجلس هم به عنوان رئیس مجلس انتخاب شد، اما او از پذیرش این سمت خودداری کرد و از آن استعفا داد. بعد از آن دوباره موضوع ریاست پیرنیا به رأی‌گیری گذاشته شد، اما پیرنیا دوباره مخالفت کرد و بعد از آن به طور کلی از حضور در جلسات مجلس خودداری کرد. مؤتمن‌الملک و مشیرالدوله، مستوفی را تشویق به ریاست کردند، ولی او هم نپذیرفت.

باید توجه داشت «استعفای مؤتمن‌الملک به حسب ظاهر برای طرفداری از اصل لایتغیر بودن قانون اساسی بود، ولی او با تغییر سلطنت مخالفتی نداشت»؛ زیرا می‌پنداشت که حکومت فرسوده قاجاریه با تحولات خارجی و نیز اوضاع و احوال به‌خصوصی که در مملکت پیش آمده بود دیگر قابل دوام نیست؛ بنابراین «مؤتمن‌الملک، با کمال زیرکی، با یک تیر دو نشان زد؛ یعنی با استعفای خویش و سپردن ریاست مجلس به دست سیدمحمد تدین، هم امر انقراض سلطنت قاجاریه را تسهیل کرد و هم وجهه ملی خود را حفظ نمود».۷

مردی که رضاشاه از او بیم داشت /مؤتمنالملک کیست ؟

در این رابطه برخی معتقدند که علت مخالفت او با ریاست مجلس به دلیل جایگاه سیاسی نمایندگان بود. به باور این افراد ازآنجاکه پیرنیا می‌دانست بیشتر نمایندگان این مجلس از پیش انتخاب‌شده و مطیع رضاشاه هستند، از ریاست بر آنان خودداری کرد؛ زیرا اداره این نوع مجلس می‌توانست بسیار مشکل‌ساز باشد. البته این دیدگاه، چندان درست و منطقی به نظر نمی‌رسد؛ چرا که پیرنیا بعد از آن، به مجلس ششم و هفتم راه یافت و مجددا در برخی از دوره‌ها ریاست مجلس را بر عهده گرفت. از سویی او با حکومت رضاشاه هیچ‌گونه مشکلی نداشت.

بااین‌حال حسین پیرنیا بعد از مجلس هفتم از سیاست کنار کشید و تا اواخر حکومت رضاشاه در هیچ فعالیت سیاسی شرکت نکرد. بعد از شهریور ۱۳۲۰، برخی از نمایندگان او را به شرکت در انتخابات سیزدهم دعوت کردند، اما پیرنیا باز هم از فعالیت سیاسی سر باز زد. مجددا «در بهمن ۱۳۲۴ که قوام‌السلطنه کاندیدای نخست‌وزیری بود، مخالفین قوام مخصوصا فراکسیون حزب توده، مؤتمن‌الملک را کاندیدا کردند و پس از اخذ رأی، مؤتمن‌الملک ۵۱ رأی و قوام ۵۲ رأی داشت؛ یک رأی اضافی قوام‌السلطنه مربوط به رئیس مجلس بود که می‌دانست مؤتمن الملک آن سمت را قبول نمی‌کند».۸

مؤتمن‌الملک در سال ۱۳۲۶ و در ۷۹ سالگی درگذشت. از او به عنوان فردی وطن‌خواه نام برده شده، اما گفته شده است که او «گاهی هم برای حفظ وجاهت ملی خویش تظاهرات جالبی می‌کرد؛ مثلا در جریان بحرانی تحولات سیاسی ایران و مقدمات تغییر سلطنت در مهرماه ۱۳۰۳، نامه‌ای را که جمعی از سران عشایر خوزستان توسط شیخ جعفر مجتهد آل راضی برای بازگشت شاه از اروپا به مجلس نوشته بودند قاب کرده در اتاق هیئت‌رئیسه آویخته بود، ولی تقویتی را که از دولت می‌نمود با این تظاهر مباینت داشت».۹


منابع

۱٫ باقر عاقلی، دانشنامه جهان اسلام، ج ۵، بنیاد دایره‌المعارف اسلامی؛ رک: احمدعلی سپهر، ایران در جنگ بزرگ ۱۹۱۴- ۱۹۱۸، تهران، ۱۳۳۶، ص ۱۳۸٫

۲٫ حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۲، تهران، الهام، ۱۳۶۹، ص ۲۲۲٫

۳٫ جورج پ چرچیل، فرهنگ رجال قاجار، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران، زرین، ۱۳۶۹، ص ۱۸۷.

۴٫ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۱، تهران، نشر پیکان، چ پنجم، ۱۳۷۶، ص ۵۲۷٫

۵٫ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ج ۱، تهران، جاویدان، ۱۳۶۳، صص ۷۲۰- ۷۲۳٫

۶٫ باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی و نظامی ایران، تهران، ج ۱، نشر گفتارها و علمی، ۱۳۸۰، ص ۴۷۸٫

۷٫ ابراهیم صفایی، همان، ص ۷۲۳٫

۸٫ باقر عاقلی، همان، ص ۴۷۸٫

۹٫ ابراهیم صفایی، همان، ص ۷۲۵٫


منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع