خوش اومدین به وبلاگ من . اینجام تا از خاطرات و سوتی و سرگذشتهای واقعی شما بگم .
2 سال پیش / خواندن دقیقه

آخرین اتفاق خنده داری که براتون افتاد چی بود؟؟؟ سری 2

اتفاق های خنده داری که توی عروسی، دورهمی خانوادگی، جمع دوستانه، دانشگاه، مدرسه و یا با همسرتون براتون افتاده رو تعریف کنید ...  

برامون کامنت کنید تا منتشر بشه

******************************

سر کلاس معلم یه سوال پرسید و گفت کی میتونه جواب بده من دستمو بردم بالا ، معلم گفت باید با دلیل بگی نه از روی باد معده میتونی؟ که یکی از بچه ها گفت آقا میگه گوز گوز نکن بشین سرجات ????????????

بعد معلم خودش حلش کرد.

--------------------------------------------

رفته بودیم دریا با دوستام بساط جوجه این چیزا رو هم جمع کردیم منم یه ترشی فلفل ورداشتم از خونه با خودم بردم سر سفره درش آوردم بچه‌ها فک کردن تند نیست یکی فوری نصف یه فلفلو پشت لقمه‌اش خورد ، بش گفتم خیلی تنده که گفت نه بابا تند نبود (خودش گرفته بود نفهمیم تندش زده بود ) تو لقمه بعدش خودم یه فلفل گذاشتم که فوری درش آوردو گفت لامصب بزار سوختگی لقمه قبلی بره اصن جمعش کن این فلفلتو????????????????

جاتون خالی چای منقلی بعدش کنار دریا خیلی چسبید????

******************************

پسرم رفته مدرسه فوتبال بازی کرده اومده میگه ....

من دیگه نمیخوام( هاش بک )باشم ....میگم چی میگی؟

میگه میخوام دروازه بان باشم ....خخخخ.یعنی هنوز یادم میفته  میپوکم 

******************************

رفته بودم قصابی خیلی هم شلوغ بود قصابه، گوشت هرکی اماده میشد اینجوری صداش میزد: گوساله کی بود???? گوسفند بیا جلو???? ب یکی هم گفت:تو گوسفندی؟???? گفت ن اقا من گاوم???? خوشبختانه من جگر خواسته بودم???? گفت جگر بیا جلو????????

******************************

سلام

آفرین،عاشق این پستای شادی آورم.

امروز تو دانشگاه یه امتحان داشتیم بعد همه ی بچه ها تو لابی دانشکده منتظر وایستاده بودن که مسئول امتحانا بیاد و کلاس امتحان رو بهمون بگه.بعد کلا اینجور مواقع اکثرا من و دوسه تا از دوستام پیگیری میکنیم و به بقیه اطلاع میدیم ولی ایندفه چون از صبح منتظر یکی از استادامون بودیم و باهاش کار داشتیم همین که استاد اومد ما سه تامون سریع افتلدیم دنبال استاد و رفتیم طبقه ی بالا که بریم اتاقش بعد نزدیک اتاق که رسیدیم یهو برگشتیم دیدیم همه ی بچه ها افتادن دنبال ما اومدن بالا،ما کلی تعجب کردیم گفتیم چی شده؟؟

گفتن مگه نمیرید سر کلاس امتحان؟؟

(نگو فکر کردن مثل همیشه ما پرسیدیم داریم میریم سر کلاس)

دیگه هممون

 ترکیدیم از خنده.????????


چند روز پیش هم با دوستم یه جایی واسه کارآموزی رفته بودیم که یه آقایی مراجعه کرده بودن اونجا و دوستم داشت فرم پروندشو تکمیل میکرد.بعد ازش پرسید قبلا بیماری خاصی داشتید؟

بنده خدا آقاهه با خجالت و آروم گفت بله واریکوسل داشتم.

دوستم:چیییی؟؟

من:????????

آقاهه دوباره با خجالت:واریکوسل

دوستم:چی هست؟(خانم باهوش نمیدونست چیه)

حالا من میخواستم از خنده بمیرم با بدبختی خودمو نگه داشته بودم که بد نشه.فقط اون لحظه تونستم به آقاهه بگم بیاید اینجا رو امضا بزنید و حرفو عوض کردم.بعدش که رفت دیگه با دوستم ترکیدیم از خنده.

******************************

تاپریشب ساعت10قهرمان زندگیم جکی جان بود اما الان دیگه به جومونگ دل بستم....

خاطره که زیاده...یه روزبابرادرزادم رفتیم دندونپزشکی دکتربش گفت برو درازبکش اماده شو این رفت برعکس درازشد پشتش روبه هوا...دکتراومد بش گفت عزیزم پاشوبرعکس شد خراب درازکشیدی این پاشد سرشوگذاشت پایین پاهاشو بالا..دوارکه ازخنده روی زمین نشسته بود به منشیش گفت پاشواین دیوونه روراهنمایی کن ...هنوزم یادم میفتم جر میخورم ازخنده.....یه بارم شدیدغرق درافکارم بودم تومسیرخونه سرکوچه که رسیدم شروع کردم پیرهنمو درآوردم ...یهو به خودم اومدم اینجاخونه نیست وهنوزنرسیدم...خلاصه آبرومون رفت

******************************

عجیب ترین عروسی خودم بود


ترم یک عاشق شدم


ترم دو ازم خواستگاری کرد تابستونش کشمکش خانواده ها و مخالفتشون بود


وسط امتحانای ترم سه بعد از امتحان رفتیم محضر عقد کردیم


مامان من از اهواز اومده بود اینطوری  


مامان بابای همسرم هم که تهران بود اومدن محضر   


خودمون کارای آزمایش و قرار محضر رو گذاشتیم و بعد به خونواده هامون خبر دادیم


بعد از عقد مادر شوهرم یه نیم ست گذاشت روی میز و رفت


مامانم هم فقط به من تبریک گفت و دوماد رو نگاه نکرد و رفت فرودگاه


من و همسرم از محضر اومدیم جلوی خابگاه من و در مورد امتحان فردا حرف زدیم


دو ماه بعد هم با هزار دردسر خوابگاه متاهلی گرفتیم و رفتیم سر زندگیمون

******************************

من تو یه عروسی خودم نقش خز رو ایفا کردم.


ناخن مصنوعیم بلند بود، اومدم گوشواره بندازم، بست پشتش از دستم سر خورد و گم شد. یه لنگه گوشواره م تو گوشم بود، یکی هم تو دستم. خلاصه آدامسمو در آوردم، به جای بست پشت گوشواره م استفاده کردم  ????????????????


موقع برگشتن هم دیدم نمیتونم با پاشنه بلند راه برم، خیلی شیک کتونی هامو از تو ساکم در آوردم و پوشیدم.????????????



کلا گند زدم به اون عروسی و اومدم

******************************

من کلاس  رانندگی میرفتم کلاس تئوری قسمت اجزای  فنی ماشین بود

افسر ترموستات رو برداشت گفت خوب حالا میرسیم سراغه.....؟

بعد یک پسره  از اون اخر گفت پروستات!!!!

افسر هم با خنده  شیطانی زیاد گفت پروستات یه چی دیگه اس، این ترموستاته

افسر وپسرا بلند بلند میخندیدن 

مادخترا هم رومون کردیم ب دیواروه  که چشم تو چشم افسر نشیم 

نمیدونستیم بخندیم یا خجالت بگشیم خخخخ 


******************************

والا خاطرات من یجوریه که نمیشه تو مکان های عمومی گفتولی یادمه با چهار تا از بچه‌های دانشگاه دنبال خونه میگشتیم که باهم اونجا بمونیم

دایی یکی از بچه‌ها یه خونه خالی داشت که با کلی خواهش و التماس خونه‌شو داد به ما اونم فقط برای یک سال که بتونیم تو اون یکسال کار کنیم و پس‌اندازی جمع کنیم

و راضیش کردیم که پول از ما نگیره


هر کدوممون چندتا وسیله‌ آوردیم و یجورایی وسایل خونه کامل شد

ولی اکیپ‌مون اکیپ داغونی بود

مثلا یکی اسمش علی‌رضا بود

این وحشتناک حواس پرت بود من سه چهار بار شورت اینو تو جا میوه‌ای یخچال پیدا کردم 

یا ظرف غذاش رو می‌ذاشت تو کمد

یکی دیگه اونم اسمش علی‌رضا بود

کلا اعتقادی به لباس و شلوار نداشت تا می‌رسید خونه لباساش رو میکند و با یه شورت تو خونه میگشت

اون یکی اسمش میثم بود که خونه واسه دایی این بود عادت داشت که حموم طولانی میکرد 

دو ساعت میرفت حموم از این دوساعت فقط نیم ساعتش آب باز میذاشت میگفت میشینم فکر میکنم

گاهی اوقات ما اصلا یادمون می‌رفت این حمومِ

گذشت و یک سال ما تموم شد داییش اومد گفت کم کم خونه رو مرتب کنید که مستاجر میارم ببینه

یه بار یه زوج جوون اومدن خونه رو ببینن...

این رفیق ما هم رفته بود حموم و شیر آب رو بسته بود ما هم یادمون رفته بود این حمومه

شوهر رفت هال رو ببینه زنه هم رفت تو اتاق که حموم و دستشویی رو ببینه

ما با مرد در  مورد خونه و همسایه‌ها حرف می‌زدیم که زنِ جیغ زد و بدو بدو اومد بیرون

گفت یه مرد لخت تو حموم...

مرد هم فکر کرد ما از قصد همچین کاری کردیم می‌خواست ما رو بزنه یه سیلی هم زد در گوش دایی دوستم

بعد که آرومش کردیم می‌خواست بره دوستمو بزنه خخخخ

خلاصه کلی حرف زدیم و بهش فهموندیم که این دو ساعت پیش رفت حموم و ما یادمون رفته و معذرت می‌خوایم

اینا که رفتن یک ساعت با دایی دوستم برنامه داشتیم 

بخاطر چکی که خورد پول ۴ ماه رو از ما گرفت...


******************************

سلام
یه روز سر کلاس درس استادمون یه وسیله ای رو جا میزاره یادم نیس چی بود من و دوستم براش می بریم و میگه عه این کجا بود من هم تندی گفتم تو جا استادی :D  (اون زمان بچه ها به شوخی روی میز استاداد رو نوشته بودن جا استادی منم ساده همونو گفتم به استاد) بعدش دوستم دعوام کرد تازه فهمیدم اشتباه گفتم.

یبار یکی از استادامون از دستشویی اومد بیرون منم عادت دارم بعد سلام گفتم استاد خسته نباشید :) یه چشم غره ای رفت بهم می خواست منو درجا بکشه (خانم بود)

من سوتی زیاد میدم حیف یادم میره.

******************************

یکی از دوستام تاریخ ده شد
تو سالن داد زد خانوم میدونی من کیم ؟؟؟ من گفتم الان دعوا میشه کار به کتک می‌کشه هرکی تو سالن بود برگشت ببینه چی میگه
بعد ی کوچولو مکث دستشو میکوبید رو سینش میگفت من نوکرتم من چاکرتم من خاک پاتم
یعنی سالن رفت رو هوا دبیر بد اخلاقمونم خندش گرفت????????????????

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع