خوش اومدین به وبلاگ من . اینجام تا از خاطرات و سوتی و سرگذشتهای واقعی شما بگم .
2 سال پیش / خواندن دقیقه

سوتی و خاطرات خوب گذشته سری 2

ز روز اول دبستان شروع کردم به کتک زدن بچه ها تااااا روز اخر

اخر سال شبیه رئیس قبیله مغول ها شده بودم دستور میدادم به یه کلاس حمله کنن خودشون میرفتن حمله میکردن دیگه خخخخ

سال اول تعهد اخراج ازم گرفتن


********************************************

یه میدون تیر جدید زده بودن بعد رفته بودیم میدون تیر پشت سیبل ها یه کوه خاکی بود بالاش یه سرباز وایساده بود که علامت بده بقیه اتوبوس ها راه رو پیدا کنن بعد با بچه های کلاس هماهنگ کردیم تیر نمیزدیم تو سیبل میزدیم تو کوه پایین پای اون سربازه 

سربازه ترسیده بود داد میزد نکنید دیوونه ها...بعدشم مثل دیوونه ها فرار کرد 

اومد پایین به فرماندهه گفت دوساعت شنا و کلاغ بر گفتن برید....داغونمون کردن نامردا تابستون...خوزستان...زیر افتاب ....کلاغ پر و شنا دیگه خودتون حسابش کنید


********************************************


یا خدا  

کتک ؟ :))

من چی بگم آخه :(  

هم معلمامون وحشی بودن و  میزدن و هم ناظم هامون و حتی مدیرمون :))

یعنی قانون جنگلی بود تو مدارس ما. تا زمانی که خواستم دیپلم بگیرم. انگار 12 سال حبس بودم که راحت شدم.

ولی الان سوسول سوسول شدن معلما . تازشم واسه معلما تیکه هم میندازن.

زورشون فقط به ما می رسید اتگار

 والا به خدا



********************************************

پسر کوهستان، سند باد(شیلا)، دوقلوهای افسانه ای، زنان کوچک، مِمول، انه شرلی، بچه های کوههای الپ، بچه های کوه تاراک( خرسهای سیاه و سفید)، با خانمان،نل، نیلز، راکون، سنجاب کوچولو، کوزت، زورو، جزیره دایناسورها، هاکل برفین، هایدی، سفید برفی، جودی ابوت،پینوکیو، مهاجران، حنا دختری در مزرعه، خانواده دکتر ارنست، بلفی و لی لی بیت، میتی کومان،  میومیو عوض میشه، سطل سحر امیز، الیس در سرزمین عجایب، اندی و اسب شا خدار و....


چه دوران بدون دغددغه ای بود میرفتیم توی این کارتونا چه شوقی میکردیم وقتی تیتراژشون شروع میشد و چه تو ذوقمون میخورد وقتی میگفت ادامه این داستان رو در قسمت بعد خواهید دید..

و چقدر برای شخصیتهای کارتونا نگران میشدیم!


جمعه ها وقت رفتن خونه مادبزرگ بود فکر کن به خاطر این کارتونها با مامانم جمعه ها بحث میکردم که من نمیام خونه مادربزرگ میخوام بشینم کارتون نگاه کنم.


شیفتای بعد از ظهر نزدیک ظهر برنامه تصویر زندگی که اوشین رو نشون میداد تند تند یه ذره غذا میخوردیم همراه این فیلم با هول و ولا یه ذره به درسامون نگاه میکردیم پا میشدیم میرفتیم مدرسه.

بوی کتاب درس و لوازم تحریر جدید...

بوی لباسای مدرسه...

بوی نم بارون....

بوی خاک...

بوی پاییز...

بوی بخاری...

بوی زندگی...

بوی سادگی...

بوی ارامش...

بوی اغوش پدر و مادر...


********************************************

من تقریبا زنگ تفریح و بعد از زنگ مدرسه تمام دوران دبستانم به دعوا با بچه هایی که الان خیلی با هم رفیقیم گذشت

جالبه الان به هر کس میگم من بچه خیلی شیطونی بودم باور نمیکنه و میگه تو خیلی آرومی که !

یادمه یه بدبختی رو از بالای پل انداخته بودم تو رودخونه

یا اینکه عمدتا تو مدرسه با پدر مادر و برادر بچه هایی که میزدمشون سر و کله میزدم

البته من درسم خوب بود و تا همین الانم همیشه بین چند نفر اول ورودی هستم

وگرنه به قول مدیر راهنمایی مون که الان بعد از بازنشستگیش روابط خیلی خوبی داریم به پدرم تو مدرسه گفته بود که اگه این درس خون نبود تا حالا مطمئنا اخراج شده بود



********************************************



افرادی که خاطره باز هستن . و هی فکر ایام گذشته رو میکنن و توی خاطرات سیر میکنن دارای افسردگی هستند و باید سعی کنن درمان بشه.  



این افراد حال و آینده رو روشن نمیبینن و امیدی به آینده ندارن زیاد . و علاقه به برگشتن به کودکی دارن . 


متاسفانه توی کشور ما این موضوع ز یاد هست

********************************************

کارتنهای خاطره انگیز    غیر از همه کارتنایی که عزیزان گفتن .....................چوبین وبرانکا با اون خفاشای یه چشم!    آخرش یادم نمیاد چیشد میگفتن مادر چوبین یه زن زیبا بوده که ازفضا اومده دنبالش .............کارتن بچه های مدرسه والت ....کارتن گوش مروارید ....که این یکی رو قسمت آخرش رو هرگز پخش نکردن نامردا!!!یادمه بابای گوش مروارید با قطار اومد ویه ساعت هدیه گرفته بود یهو صفحه تلوزیون یه تصویر گل پخش کرد واون خانوم مجری برنامه کودک اومد گفت که مشکلی در پخش پیش اومده ودیگه گوش مروارید رو هرگز پخش نکردن هنوز کنجکاوم ببینم چیشد ؟!!!!...خخخخخ...............  عجب حافظه ای دارم من .....  کارتن مارکوپلو............کارتن بل وسباستین  که این یکی رو خیلی یادم نیس ...نمیدونم چرا هرگز دوباره پخشش نکردن ....   خونه ی مادر بزرگه ....هادی وهدی که اصن دوسش نداشتم ......هایدی .......دوقلوهای افسانه ای جواز وجولی وپودونگ بد جنس ......علی کوچولو ....     جنگل حیوانات ......بنر سنجابه ...هاج زنبور عسل .......یوگی ودوستان ......ملوان زبل ............             یه فیلم جالبی هم بود حدود 15 سال پیش پخش میشد که قشنگ بود اما نقاشی های مسخره ای مث آدمک داشت اسمش( کوتلاس) بود اونم قشنگ بود!!! ....کارتن سطل جادویی که آرزوهارو برآورده میکرد جادوگر واسپولوت وملکه کک طماع ....این یکی خیلی خنده دار بود همیشه اسپولوت از چاه توالت میرفت پیش ملکه کک!!!!......البته این همه تنوع واسه اینه که من تا 18 سالگی کارتن میدیدم ......!!!! همین الانم با پسرم میشینم فیلم بچه رئیس رو میبینم ....!!!!

********************************************

سلام

یادمه کلاس اول دبستان بودم به مناسبت شاگرد اولی یه جایزه گرفتم..اون موقعها اینجوری بود خود والدین یه چی میخریدن میاوردن مدرسه بعد ما فکر میکردیم از طرف مدرسه بوده :))

جایزه ام یه گوی شیشه ای بود که داخلش آب و دونه های برف بود و یه خونه...خیلی خیلی دوستش داشتم. تکونش میدادی دونه های برفش قاطی میشد انگار داره برف میباره روی خونهه، نمیدونم چی شد خراب شد شکست. ازونموقع هر مغازه ای ازین گوی ها دیدم میرم چک میکنم ولی مثل اون دیگه پیدا نکردم هیچ کجا...دلم میخواد اولین کادو از همسر آینده یکی ازین گویها بگیرم :)))


دیگه یادمه اونموقعها هنوز ایزوگام و اینا نیومده بود. سقف خونه ها رو با کاه و گل اندود میکردن برای زمستون آسیب نبینن.

بعد همسایه هامون که ازین خاک رسشون اضافه میومد میرفتیم با داداشام میاوردیم توی حیاط باهاشون گل درست میکردیم میشستیم مجسمه میساختیم. فیل، گربه، میوه، ظروف و غیره. بعد میذاشتیم جلوی آفتاب خشک بشن. بعدم دعوامون میشد برای انتقام از هم میرفتیم مجسمه های همو میشکستیم :))

یکی از داداشام اختلاف سنیمون کمه مثل دوقلو با هم بزرگ شدیم. واسه همین خیلی خاطره های مشترک داریم تو بیشتر گند زدنامون شریک جرم بودیم و با هم کتک خوردیم خخخ نصف بازیامون تو بچگی تو باغچه و گل بازی بود.

داداشم یه چاله کوچیک میکند بعد من پاهامو تا مچ میذاشتم توش، روش خاک و گل میریخت بعد آروم پاهاتو میاوردی بیرون میشد شکل یه خونه زیر زمینی :)) گل بازی عشق ما بود. اما بچه های الان خونه های آپارتمانی و اینا کم ازین تفریحا دارن. چند روز پیش به برادرزادم گفتم طاها میخوای بریم گل بازی بدو اومد با گل یه خونه درست کردیم اطرافش سنگریزه چیدیم ازین چوبای باریک هم گذاشتیم برای سقفش قشنگ میدیدم چشاش داره برق میزنه از خوشحالی...کلی ذوق کرده بود..


دیگه یادمه مدرسه که میرفتیم صبحا هممون 6 پا میشدیم. بیدار باش بود خخخ صبحونه رو با برنامه صبح بخیر ایران میخوردیم. یه بار سر صبونه داشتم چایی شیرین میکردم چشمم به تلویزیون بود مامانم گفت بسه چقد هم میزنی بخور..استکانو برداشتم تهش جا موند :)) بس هم زده بودم ته استکان شکست در رفت خخخ


چند روز پیش تی وی دیدم داشت آنشرلی پخش میکرد. با اون دوستش دیانا بود خودشونو زدن به مردن و افتادن روی چمنا..این حرکت برا من خیلی خنده دار و خاطره انگیز بود چون تو بچگی خیلی ازینکارا میکردیم خودمونو به مردن میزدیم :)) البته آنشرلی خیلی حرف میزدااا...


دیگه تو لیسانس یادمه یه بار تو آزمایشگاه خوردم زمین خخخ خدا نیاره خیلی ضایع شدم البته استاد ندید ولی خب پسرا فهمیدن...سر آزمایش اندازه گیری شتاب جاذبه زمین بود..از همون موقع از شتاب جاذبه g بدم میاد خخخخ

دیگه فک کنم همینا بسه :)


شاد باشین


********************************************

سلام. این کارتونایی که میگید رو کی و کدوم شبکه نشون میداد؟! 

گوش مروارید؟!  اصلا اسمشم نشنیدم. 


ی کارتن عروسکی نشون میداد اسمش منگوله گوش میرزا بود . خیلی باحال بود. 

 ی کارتن دیگه سطل سحرآمیز که جدیدا هم نشونش داد! عاشق اون سطلش بودم. 

ی برنامه عروسکی دیگه هم بود . دوتا خواهر و برادر بودن به اسم مائده و مجتبی. که یکیشون رفوزه شده بود???? 

النگ و دولنگ هم خدایی خیلی بی مزه بود ????


********************************************

حالا بذار من ی خاطره برات تعریف کنم. خخخ

مادر بزرگ و پدربزرگ خدابیامرزم بیشتر روزها بعد از صرف صبحانه می نشستن و خاطرات قدیمی رو مرور می کردن.???? ولی مغز هر دو تاشون تا آخر عمر مثل کامپیوتر کار می کرد. خصوصا پدربزرگم. عاشق حساب کتاب کردنش بودم. با اون انگشتای تپلیش ی طوری حساب کتاب می کرد. هییییی...

حالا نگی این ریحان افسرده ست ???? 

درد تو مملکت ما زیاده . آینده هم مبهم. اینو نمیشه انکار کرد. 

ولی من بیشتر برای سرگرمی تو این پست کامنت گذاشتم. ☺

********************************************

بچه ها یادتونه یه وقتایی که بیست میگرفتیم مدال میدادن یه تیکه دایره فلزی ابی با نوار پرچمی چه افتخاری هم میکردیم که وقتی یکی از اینها رو به سینه مون میزدن به بعضی ها چند تا میدادن.

********************************************

حسابی منو بردی توی گذشته 


بابالوها 

منگوله گوش میرزا 

سنجد 

کلاه قرمزی 

دون  دون 

زی زی گلو 

آرتور 

سطل سحر آمیز 

دلاور قهرمان 

گربه سگ 

فوتبالیست ها 

 لوک خوش شانس

اینا کارتون هایی بود که همیشه دنبال میکردم 

یادش بخیر


********************************************

جالبه کارتونایی که شما ازش اسم میبرید بیشترش مال زمانیه که دهه شصتیا بچه بودن اما شماها خیلیاتون دهه هفتادی هستین چطور این کارتونا رو دیدید 

********************************************

عزیزم همه اینا رو که گفتی دیدم بجز دلاور قهرمان

 چقدر شهر آجیلی رو دوست داشتم.

ی کارتون دیگه هم بود که همه شوالیه بودن و سوار کشتی در حال سفر و مبارزه بودن. اون کارتونو خیلی دوست داشتم. ولی اسمشو یادم نیست. من اون موقع بهش میگفتم باکینگها . ولی هر چی سرچ کردم اصلا پیداش نکردم.

ی کارتون دیگه هم بود که اسمش ماسک بود. ی جوری بود. خودمم نمیدونم چرا نگاهش می کردم..☺عکساش تو اینترنت هست.


ولی کارتنهای دهه شصتی رو کم نگاه کردم. شاید چون زمان پخششون مناسب نبود نمی دیدم یا اینکه چون سالهای قبل پخش شده بود برای ما همه رو پخش نکردن. نمیدونم دقیق چرا ندیدمشون.  شایدم بخاطر درس و مدرسه نگاه نمی کردم????

الان انیمیشن ایرانی مهارتهای زندگی رو خیلی دوست دارم. 

اسکار رو هم نشون بده نگاه می کنم. 

☺ 

به کودک درونم خیلی احترام میذارم???? البته نه که دیگه همیشه پای کارتون باشم. 


بعد جالبه که بچه بودم مجله پیوندهایی رو که مدرسه میداد بیاریم برای خانواده ،خودم میخوندم. بعضی چیزهاشم یادمه. مثلا طرز خوابوندن بچه اول و دوم کنار مادر وقتی بچه دومی به دنیا میاد. سر بزرگ بودم.


********************************************

شما از کجا میدونی اونی که اسم کارتونا رو میگه دهه شصتیه یا دهه هفتادی؟

بعدشم خیلی از کارتونای ما رو بعضیاشون رو برای این دهه بازپخش کردن.

********************************************

سلام 


اسمش ویکی و دوستان اگه اشتباه نکنم 


کارتون ماسک رو یادمه 


اسکار بعله جالبه نگاه میکنم بعضی وقتا 


خانم بهار و شهربستنی ها  و مجید دستم درازه هم دنبال میکردم 

********************************************

سلام به پاییز عزیزم‌حالت خوبه؟ قربونت سلامت باشی...????

عجب دعایی کردی منم بشدت امیدوارم خخخ و همچنین شما نیز 


آره واقعا اون موقع خیلی خجالت کشیدم خخخ البته به طرز فجیعی نقش زمین نشدم ولی خبببب :))

آخ دوستت.‌..درک میکنم بنده خدا طفلی..

حالش الان خوبه؟ سلام و ابراز همدردیه منو بهش برسون حتما :))



********************************************


خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره

کنار خونه ی ما
همیشه سبزه زاره
دشتاش پر از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه , شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه...


********************************************


همه ی کارتون ها و برنامه هایی که اسم بردی رو نگاه می کردم. 

واقعا بچگی چه عالمی بود. 

الان کارتون ها خیلی متفاوت شدن. 

من که حدودا دوبار نگاه کردم خوشم نیومد( کارتون های ایرانی منظورمه) و واقعا بهشون نقد وارده. 


شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع