شعر و ادبیات
2 سال پیش / خواندن دقیقه

اشعار زمستانی برای کودکانه دبستانی و پیش دبستانی

گلچین شعر کودکانه درباره زمستان

اومده باز یه مهمون
سوغاتی چی آورده؟
برف و تگرگ و بارون
از ننه سرما می گه
قصه های فراوون
اسم قشنگش چیه
زمستونه زمستون

***

اتل متل كلوچه
برف اومده تو كوچه
برفاي دونه دونه
كلاغه شعر مي خونه
شعرش چيه؟قار و قار
يعني ببار تا بهار

***

داره میادیواش یواش
زمستون با سرماهاش
شما بپوش شال و کلاه
آماده باشیم سر راهش
آخرین فصل زمستون کوچولو
سه ماه داره همیشه کوچولو
اولین ماهش دی ماه میشه
بهمن و اسفند ماه های بعد میشه
داره میاد یواش یواش
زمستون با سرماهاش
باد میاد بارون میاد
آب از توی ناودون میاد
یخ میزنه رودخونه ها
سرما میاد تو خونه ها
برف می باره دونه دونه
رو پشت بوم هر خونه
با هم می سازن بچه ها
آدم برفی تو کوچه ها
پرنده‌ها میرن سفر
میرن به جای گرمتر
کوه و کمر سفید میشه
به رنگ مروارید میشه

شعر کودکانه زمستان

برف آمده شبانه
رو پشت بام خانه
برف آمده رو گل ها
رو حوض ها و باغچه ها
زمین سفید، هوا سرد
ببین که برف چه ها کرد
رو جاده ها نشسته
رو مسجد و گلدسته
برف قاصد بهاره
زمستان ها می باره

اشعار بچگانه زمستان

مادر جونم می خنده
خنده ی پله پله
قرمزه رنگ لپاش
رنگ انار چله
صد تا لباس می پوشه
شال داره دور گردن
وای که چه خنده دار
این ننه سرمای من

شاعر : مهری ماهوتی

***

شعر کودکانه زمستان

داد زد و گفت : چه سرده !
دستکش و پالتو می خوام
یه چکمه‌ی نو می خوام
از روی نرده ، قار قار
رفت و رسید به بازار
هر چه دلش خواست خرید
پوشید و پر پر پرید
شاعر : افسانه شعبان نژاد


الستون و ولستون باز اومده زمستون
سه ماه فصل پاییز تمومه بچه ها جون
فصل پاییز سراسر مهر و آبان و آذر
حالا ما این سه ماه را گذاشتیمش پشت سر
پرنده ها هراسون از سردی زمستون
باید دونه بریزیم تو لونه ها براشون
چرخ چرخ عباسی خدا منو نندازی
باهم دیگه هم بازی آدم برفی میسازیم
شب ها دراز و بلند دی و بهمن و اسفند

***

مژده بده مادر جون
اومده باز یه مهمون
سوغاتی چی آورده؟
برف و تگرگ و بارون
از ننه سرما می گه
قصه های فراوون
اسم قشنگش چیه
زمستونه زمستون

***

گلچین شعر کودکانه در مورد زمستان

از آسمون مي‌باره، برف‌هاي گوله‌ گوله

حياط ما ليز شده درست مثل سرسره

دلم مي‌خواست برم من، سر بخورم تو برف‌ها

يا شايد هم بسازم آدم برفي زيبا

مامان دلش نمي‌خواد، كه من برم تو حياط

به‌ خاطر همين هم كليد روي در گذاشت

مامان جونم، عزيزم، آخه منم دل دارم

چرا نبايد كمي، برف تو دستم بذارم

قول مي‌دهم بپوشم، كاپشن و شال و كلاه

دست نزنم به‌ برف‌ها، بدون دستكش حالا

مامان از من قول گرفت، كه حرفش و گوش كنم

بدون شال و كلاه، توي حياط من نرم

حتي اومد كنارم، تا بشه دستيارم

براي آدم‌برفي، بايد چشمم بذارم

مي‌رم تو آشپزخونه، تا يه هويج بيارم

بايد كه اون هويج و جاي بينيش بذارم

دونه‌ هاي انارو مي‌تونم من بردارم

به‌جاي دندون‌هاي كوچيك اون بذارم

دست‌  هاي آدم‌برفي، خيلي خالي مي‌مونه

يه‌گل مي‌دم تو دستش، يادگاري بمونه


شعر کودکانه زمستان

الستون و ولستون باز اومده زمستون

سه ماه فصل پاییز تمومه بچه ها جون

فصل پاییز سراسر مهر و آبان و آذر

حالا ما این سه ماه را گذاشتیمش پشت سر

پرنده ها هراسون از سردی زمستون

باید دونه بریزیم تو لونه ها براشون

چرخ چرخ عباسی خدا منو نندازی

باهم دیگه هم بازی آدم برفی میسازیم

شب ها دراز و بلند دی و بهمن و اسفند

***

مژده بده مادر جون

اومده باز یه مهمون

سوغاتی چی آورده؟

برف و تگرگ و بارون

از ننه سرما می گه

قصه های فراوون

اسم قشنگش چیه

زمستونه زمستون


شعر زیبای زمستانی

کلاغه از رو نرده

داد زد و گفت : چه سرده !

دستکش و پالتو می خوام

یه چکمه ی نو می خوام

از روی نرده ، قار قار

رفت و رسید به بازار

هر چه دلش خواست خرید

پوشید و منپر پر پرید


برفای ریزه ریزه روی زمین می ریزه

انگاری از آسمون پنبه داره میریزه

خدا کنه که این برف امروز بباره بازم

تا من برم تو حیاط آدم برفی بسازم

آدم برفی بسازم

لباس گرم می پوشم کلاه و دستکش و شال

شکر خدای خوبم چه برفی بارید امسال

با کمک مامان جون آدم برفی تموم شد

هویج نارنجی رنگ جای دماغ اون شد

آدم برفی تموم شد

طفلکی سردش میشه میون سوز و سرما

آخه لباس نداره که بپوشه مثل ما

بابام میگه آدمک از جنس برف سرده

سردش نمیشه هیچ وقت

این جوری عادت کرده

این جوری عادت کرده

برف اومده برف اومده بیا بیا دلم چه بی‌تاب شد

اگر که زودتر نجنبی یهو دیدی تموم شد و آب شد

این برف ِ ریزه میزه، چه خوشگل و تمیزه

انگار هزار تا پنبه، از آسمون می‌ریزه

نگاش کنید چه شیطونه

می‌رقصه و می‌شینه روی پله‌ای که لیزه

برف سفید چه ماهی

مثل گل و گیاهی

تموم نشی به این زودی الهی

بباری و بباری و بباری تا بپوشونی پلیدی و تباهی

نکنه که یک لکه ی سیاهی

پیدا کنه به دامنت یه راهی…

شعر کودکانه زمستان

کلاغه از رو نرده

داد زد و گفت : چه سرده !

دستکش و پالتو می خوام

یه چکمه ی نو می خوام

از روی نرده ، قار قار

رفت و رسید به بازار

هر چه دلش خواست خرید

پوشید و پر پر پرید

شاید از نوشته‌های زیر خوشتان بیاید
نظر خود را درباره این پست بنویسید ...

منوی سریع